محمد عنبرسوز | شهرآرانیوز؛ در میان آثار پرشمار منتشر شده در شبکه نمایش خانگی، «سرگیجه» یک سریال کاملا متوسط و جداافتاده لقب میگیرد. این مجموعه که پخش خود را از اوایل زمستان ۱۴۰۱ آغاز کرد، در حالی به ایستگاههای پایانی نزدیک میشود که تقریبا بود و نبودش برای دنبال کنندگان سریالهای ایرانی تفاوت معناداری ایجاد نخواهد کرد.
«سرگیجه» یک مجموعه ضعیف یا فاجعه بار نیست که تماشایش بینندگان را کلافه کند یا با ایجاد کمدی ناخواسته به سوژه شبکههای اجتماعی تبدیل شود، اما آن قدر ساده و عاری از هر نکته خاص هنری و محتوایی است که مخاطب در هنگام تماشایش احساس میکند این سریال را قبلا جایی دیده است.
موضوعات محوری فیلم نامه «سرگیجه» را عناوینی مثل اختلاس بیت کوین، خیانت، توطئه برای صحنه سازی قتل، پدرخوانده مرموز، طلاق عاطفی و... تشکیل میدهند؛ موضوعاتی که در فضای نمایشی ایران تقریبا نخ نما شده اند و نویسنده سریال هم نتوانسته است خوانش جدیدی از آنها ارائه کند.
بدبختانه همین موضوعات دم دستی هم طوری به قصه تبدیل شده اند که انگار فیلم ساز مخاطبان خود را ساده دل و کم هوش فرض کرده است؛ مثلا در موضوع خیانت، تقریبا همه مخاطبان میتوانند در همان قسمتهای ابتدایی زیروبم ماجرا را حدس بزنند و درباره قتل، تردیدی برای مخاطب باقی نمیماند که با نوعی صحنه سازی طرف است و کامران کشته نشده است.
این سهل انگاری مشخصا به تفاوت مدیوم بازمی گردد؛ جایی که پاشنه آشیل بهرنگ توفیقی نمایان میشود. توفیقی اساسا یک کارگردان سریالهای تلویزیونی است و در شبکه خانگی و سینما -منهای سریال «آقازاده» که مطابقت روشنی با استلزامات فنی و محتوایی تلویزیون داشت- تجربه شایان توجهی را در کارنامه خود ثبت نکرده است. از همین روست که توفیقی در تخمین نوع نگاه مخاطبان خود در شبکه نمایش خانگی دچار یک اشتباه راهبردی شده و انگار حواسش به ذائقه این گروه از بینندگان نیست.
در ایران، عموم کسانی که به تماشای سریالهای شبکه نمایش خانگی مینشینند، هم زمان سریالهای خارجی روز دنیا را هم دنبال میکنند یا لااقل پیگیر آثار سطح اول سینمای ایران هستند. این در حالی است که بخش عمدهای از مخاطبان سریالهای تلویزیونی اساسا از سر تفنن و برای پر کردن وقتشان به تماشای این مجموعهها مینشینند. چنین تمایزی مختص ایران هم نیست و به طورکلی طبیعی است که وقتی مخاطب برای یک محصول نمایشی هزینه میکند، بسیار سخت گیرانه و حساستر از محصول رایگان به ماجرا مینگرد.
اما ظاهرا کارگردان «سرگیجه» تمایز این مجموعه با آثار تلویزیونی را محدود به تغییر ترکیب بازیگران میداند و در لحن و موضوع، از همان روش آشنای خودش استفاده میکند. به همین خاطر است که «سرگیجه» بیشتر به سمت تلویزیون متمایل شده است تا سینما. به همین خاطر است که کل سریال با یک شلختگی محرز در زمینه پرداختن به جزئیات همراه شده است و مخاطبان متوقع شبکه خانگی کمتر میتوانند این مجموعه را جدی بگیرند.
با وجود نقاط ضعف متعدد در اجرا و فیلم نامه، ژانر «سرگیجه» محبوب مخاطبان است. اساسا مدتی است که گونه معمایی در شبکه خانگی ایران رونق گرفته است و توفیقی و همکارانش نیز با هوشمندی در این زمان به دنبال ساخت اثری با این مختصات رفته اند؛ هرچند که در پرداختن به جزئیات آن زیاد موفق ظاهر نشده اند. برخلاف الگوی معمول سریالهای خانگی، «سرگیجه» بخش عمدهای از تمرکز خود را بر موضوعات معمایی میگذارد که حول محور گم شدن کامران شکل گرفته است.
از طرف دیگر، باز کردن پای پلیس به ماجرا و بازنمایی شخصیت سرگردی که بیشتر اهل فکر کردن و موشکافی است تا انجام عملیات پلیسی، از نقاط قوت ساختار این سریال محسوب میشود. همچنین اگر سکانسهای مربوط به شخصیت نسبتا فرعی سحر را از این قصه حذف کنیم، در بقیه سریال تقریبا اثری از ماجراهای عشقی جوان پسند به چشم نمیخورد که این رویکرد برای یک سریال خانگی متوسط نقطه قوت احترام برانگیزی به شمار میرود.
ترکیب بازیگران «سرگیجه» را میتوان بسیار قدرتمند ارزیابی کرد. این سریال در هسته مرکزی خود از حضور حامد بهداد و رعنا آزادی ور بهره گرفته است که هر دو نفر بازیگران تراز اول سینمای ایران هستند و قبلا شایستگیهای خود را بارها به رخ کشیده اند. در کنار این ها، حضور کوتاه هادی حجازی فر نیز -باتوجه به کارنامه درخشان چند سال اخیر او و محبوبیت زیاد سریال «پوست شیر» - یک برگ برنده انکارناپذیر برای بهرنگ توفیقی است.
اما هومن سیدی در نقش پلیس گزینه طلایی ترکیب بازیگران «سرگیجه» است که خودبه خود اغلب مخاطبان را تا لحظه آخر با این مجموعه همراه نگه میدارد؛ زیرا سیدی که یکی از محبوبترین چهرههای سینمای ایران است هم هرگز در نقشی مشابه به این ظاهر نشده و برای اولین بار از شمایل یک جوان طناز بذله گو یا مرد خلافکار بدعنق، به کالبد یک سرگرد جوان نیروی انتظامی رفته است.
بااین همه، ترکیب طلایی بازیگران «سرگیجه»، به خاطر ضعفهای فیلم نامه و کیفیت اجرایی این اثر، زمین گیر شده است و بازیگران نمیتوانند حتی نیمی از ظرفیتهای خلاقانه هنری خود را به نمایش بگذارند. حتی بازیگر نسبتا پرکاری مثل شبنم مقدمی که اغلب نقشهای متوسط را با خلاقیت و زیبایی جلوی دوربین میبرد هم در این مجموعه نتوانسته است مثل همیشه باصلابت و مقتدر ظاهر شود، درحالی که نقشی نسبتا پررنگ و دراماتیک دارد.